کلاسیکهای قدیمی را دوباره و دوباره میخوانم
به گزارش سوالات احکام و شرعی در خبر کلاسیکهای قدیمی را دوباره و دوباره میخوانم به گزارش سوالات شرعی و احکام به نقل از واشینگتن اسکوئر نیوز، کازوئو ایشی گورو، برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷، نویسنده، موسیقیدان و فیلمنامهنویس است. وی در ناکازاکی ژاپن به دنیا آمده و در بریتانیا بزرگ شده است. از «بازمانده روز» رمانی که درباره یک پیشخدمت انگلیسی است، تا «هرگز رهایم مکن» اثری علمی تخیلی که به عشق و شبیهسازی میپردازد، میتوان دریافت ایشیگورو هم به موضوعهای متنوعی علاقه دارد و هم همواره خود وی در حال تکامل بوده است.
جدیدترین رمان ایشی گورو با عنوان «کلارا و خورشید» که توسط کمیتهای از دانشجویان، استادان و مدیران انتخاب شد تا به جامعه دانشگاهی یک تجربه مطالعه جمعی ارائه دهد، توسط یک ربات هوش مصنوعی به نام کلارا روایت می شود. این رمان به فهرست بلند مدال کارنگی ۲۰۲۲ در بخش داستان و جایزه بوکر ۲۰۲۱ راه یافت.
ایشیگورو با این رمان از طریق تعامل کلارا با همتایان انسانیاش و درکی که او از محیط اطرافش دارد، به طرح پرسشهای اخلاقی و نگرانیهای فلسفی در مورد فنآوری هوش مصنوعی در جهان امروز میپردازد.
متن مصاحبه مورد نظر در ادامه میآید؛
* آینده داستان سرایی را چگونه میبینید؟
هر قدر هم که این دنیا آشفته باشد و هرقدر هم که ما تقسیم شده باشیم، داستانها نیروی خوبی دارند و بسیار مهم است که هر نسل با نویسندگان خود بتواند جهان را آنطور که میبیند، تعبیر کند. به نظرم ما در دنیایی بسیار تقسیم شده زندگی میکنیم و در این میان من میخواهم باور کنم که با ادامه نوشتن و خلق داستانها و انتشار آنها، به یک نیروی متقابل برای این تفکیک بدل میشویم.
* چگونه داستان و داستانسراییها میتوانند نیروی متقابلی باشند در تقسیماتی که در جهان امروز میبینید؟
کار داستان فقط تبادل اطلاعات نیست. وقتی برای یکدیگر داستان میگوییم، احساسات و احساسی که در موقعیتهای خاص داریم را با هم تبادل میکنیم و با این کارهمدلی ایجاد میکنیم. حتی اگر نظر کسی برای ما بسیار غریب باشد، بسیار مهم است که بفهمیم مردم از نظر احساسی و در سطح انسانی در کجا قرار دارند.
وقتی با تقسیمبندیهایی آشکار در جهان امروز روبهرو میشویم، باید داستانهایی خلق کنیم که احساسات را برانگیزد که با حقیقت ارتباط داشته باشد. دستکاری برای برانگیختن احساسات به هر طریقی درست نیست و به همین دلیل، بسیار مهم است که ما نسبت به فیلمهایمان، کتابهایمان و برنامههای تلویزیونی نگاهی انتقادی داشته باشیم. آنها باید کاری به مراتب بیشتر از سرگرم کردن ما، تحت تأثیر قرار دادن ما یا به گریه انداختن ما انجام دهند. ما باید مدام از خود بپرسیم، «آیا اینها دارند ما را فقط دستکاری میکنند یا هر یک از آنها بیانیهای واقعی در مورد جنبهای از وجود انسان هستند»؟
نائومی، دختر ایشی گورو، به او نگاهی درونی درباره این حوزه در حال تکامل داستانسرایی میدهد. وی که نویسندهای ۳۰ ساله و خالق رمان «زمینه مشترک» و مجموعه داستان کوتاه «ریشههای فرار» است، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته نویسندگی خلاق دانشگاه آنگلیا شرقی دریافت کرده است. ایشی گورو در مصاحبههای گذشته درباره تأثیر عمیقی که پدر شدن بر زندگی و کار خلاقانه وی گذاشته است، صحبت کرده است. وی اینجا هم در این باره به سوالی پاسخ میدهد.
* تماشای فردی از نسل دخترتان که در حال حرکت در دنیای ادبیات است، چگونه است؟ بزرگترین درسهایی که در این مسیر به یکدیگر آموختهاید چیست؟
همیشه از دخترم خیلی چیزها یاد گرفتهام و دلیلش این است که او از نسل جوان است. توجه به فیلمها و برنامههای تلویزیونی و موسیقیای که او به آن علاقه داشت، چیزهای زیادی به من آموخت. او به شیوهای بسیار متفاوت با من مینویسد، و کارهای زیادی انجام میدهد که من نمیتوانم انجام دهم. حتی از نظر فنی ادبی، او تمایل دارد از اول شخص استفاده نکند و از تکنیک دیگری استفاده میکند و این بسیار جالب است.
در عین حال مشغلهها و تاکیدها و اولویتهای نسل او با من متفاوت است. اینکه ببینم نسل جوان چگونه به مسایل توجه میکند، چه چیزی آنها را نگران میکند، خوشحال میکند، به آنها اطمینان میدهد و چه چیزی موجب بیدار ماندنها آنها در شب میشود، برای من مهم است.
* نگرانیها و مشغلههایشان چیست؟
مشهودترین چیز در مقایسه با نسل من این است که تغییرات آب و هوایی به نگرانی بسیار بزرگتری بدل شده است. ما نگران چیزهایی مانند آلودگی یا شبیه این بودیم، اما نگران جنگ هستهای، جنگ سرد و فاشیسم هم بودیم. برای نسل او تغییر آب و هوا چالش عظیمی است. این سوال بسیار پیچیدهای است که به همه جنبههای مربوط به اداره جهان در سطوح شخصی، سطوح بزرگ سیاسی و ژئوپلیتیکی مربوط میشود. بدیهی است که این مساله نسل من هم هست، اما ما مدت زیادی نخواهیم بود و فکر میکنم نسل جوان باید در مورد آن بحث و گفتگو کند.
موسیقی همواره تأثیر عمیقی بر کار ایشی گورو داشته است و او زمانی میخواست ترانهسرا شود. اگرچه او موسیقی را حرفه تمام وقت خود نکرده اما چندین آهنگ با همکاری دوستانش نوشته است. باب دیلن، تام ویتس و نینا سیمون از جمله هنرمندانی هستند که ایشیگورو از آنها به عنوان الهامبخش یاد میکند و گرچه بیشتر علاقهمند موسیقی جَز است، اما خواننده محلی گیلیان ولش را مهمترین خواننده و ترانهسرای ۲۵ سال اخیر میداند و میگوید موسیقی جونی میچل اکنون بیش از گذشته در وجود او تاثیرگذار است.
* چرا جونی میچل اکنون بیشتر در شما تاثیر میگذارد؟ برای متن ترانه یا چیزی دیگر؟
وقتی اولین بار در دهه ۱۹۷۰ ترانههای جونی میچل را شنیدم بیشتر به اشعار او توجه داشتم و احتمالاً آنقدری که با لئونارد کوهن یا باب دیلن ارتباط برقرار میکردم، با اشعار او ارتباط نداشتم. اکنون میدانم که او یک هنرمند انتزاعیتر و کاملاً آوانگارد است و بارها و بارها به ترانههایش گوش میکنم.
ایشی گورو – همانطور که انتظار میرود – به آثار ادبی بزرگ علاقه دارد. او در یادداشتی از عشق خود را به «ویلت» شارلوت برونته نوشته و رمان کورمک مک کارتی با عنوان «نصفالنهار خون» را یک اثر هنری خوانده است. او همچنین به «جنوب مرز، غرب خورشید» هاروکی موراکامی و «شبح نوشته شده» دیوید میچل به عنوان کتابهای تأثیرگذار بر زندگی خود یاد کرده است.
اگرچه وی گفت این روزها بیشتر به مطالب غیرداستانی توجه دارد اما چند پیشنهاد هم برای دوستداران ادبیات ارائه کرد. یکی از آثار کمتر شناخته شده فئودور داستایوفسکی به نام «شیاطین» درباره تروریسم و افرادی که خود را در هستههای تروریستی درگیر میکنند از کتابهای محبوب اوست و میگوید احساس میکند از دل او صحبت میکند.
* آخرین کتاب عالی که خواندید چیست؟
گفتن در مورد کتابهای عالی واقعاً سخت است. اغلب کلاسیکهای قدیمی را دوباره و دوباره میخوانم. در طول پاندمی فرصت خوبی برای بازخوانی «جنگ و صلح» ایجاد شد. به نظرم یک کتاب عالی با ایرادهای فراوان است، اما احتمالاً آخرین کتاب عالی بود که خواندم. عیب اساسی آن این است که با این گروه عظیم از شخصیتها که در بیش از هزار صفحه پراکنده شدهاند، بیشترشان فقط از طبقه اشراف میآیند و شخصیتهای زن بسیار ضعیف هستند.
* حالا در حال خواندن چه کتابی هستید؟
از نویسندگان معاصر، یک زن آرژانتینی به نام ماریانا انریکز هست که داستانهای ترسناک گوتیک جالبی مینویسد. واقعاً خوب است و دو مجموعه داستان کوتاه اول او را خیلی دوست داشتم. به نظرم نویسندهای بسیار جالبی است که نگرانیهایی از تاریخ اخیر آرژانتین؛ درباره حکومتهای نظامی و افرادی که ناپدید شدهاند و تأثیر آن بر مردم آرژانتین را در آثارش در هم تنیده و این کار را از طریق این نوع ترسناک و گوتیک آمریکای جنوبی انجام میدهد.
ایشیگورو درباره اینکه پس از «کلارا و خورشید» قصد نوشتن چه کتابی را دارد چیزی نگفت اما او فیلمنامه «زندگی» را نوشته که یک درام بریتانیایی محصول ۲۰۲۲ است و قرار است در ماه نوامبر در جشنواره انستیتو فیلم آمریکا نمایش داده شود. این فیلم که در ژانویه امسال در جشنواره فیلم ساندنس نمایش داده شد، اقتباسی از فیلم درام ژاپنی «آکیرو» محصول ۱۹۵۶ است که با اقتباس از رمان لئو تولستوی، «مرگ ایوان ایلیچ» ساخته شده بود. امیدوارم از خبر کلاسیکهای قدیمی را دوباره و دوباره میخوانم راضی بوده باشید.
کلاسیکهای قدیمی را دوباره و دوباره میخوانم در تاریخ ۲۰۲۲-۱۰-۲۳ ۰۲:۴۶:۰۷